اصطلاحات آشپزی به انگلیسی

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی

اشتراک گذاری این مقاله:

فهرست مطالب

دانستن نحوه آشپزی و اصطلاحات آشپزی به انگلیسی یکی از مفیدترین مهارت هایی است که می توانیم یاد بگیریم. اگر بتوانیم آشپزی کنیم، می توانیم غذاهای سالمی را که در خانه با مواد تازه درست شده اند، بخوریم، به جای اینکه مجبور باشیم فست فودهای ناسالم یا غذاهای گران قیمت از قبل پخته یا منجمد بخریم. پختن وعده های غذایی ما نه تنها سالم و ارزان است، بلکه اگر کتاب های آشپزی و وب سایت های آشپزی را بررسی کنیم و دستور العمل های جدیدی را برای امتحان پیدا کنیم، می تواند سرگرم کننده نیز باشد.

مطالعه مفید: آموزش زبان انگلیسی از پایه

سرخ کردن، جوشاندن و بخارپز کردن

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی: بخار پز کردن

حتی اگر فقط یک اجاق گاز یا اجاق گاز کوچک با چند اجاق گاز دارید، می توانید غذاهای خوشمزه را در خانه بپزید. اصطلاحات آشپزی به انگلیسی به شما کمک میکند بتوانید دستور پخت های بین المللی را نیز مطالعه کنید و از خوردن غذا های متنوع و خوشمزه لذت ببرید.

می توانید گوشت، ماهی یا تخم مرغ را با روغن یا کره در ماهیتابه سرخ کنید. همچنین می‌توانید سبزیجات را خرد کرده یا برش دهید و آن‌ها را در تابه تفت دهید یا سرخ کنید. روش دیگر پخت سبزیجات و غلات مانند برنج، جوشاندن یا بخارپز کردن آنها است. می توانید سبزیجاتی مانند سیب زمینی و هویج را قبل از پختن پوست بگیرید و در صورت تمایل بعد از پختن آنها را له کنید. همچنین می توانید غذاهای دیگری مانند اسپاگتی، تخم مرغ و برخی گوشت ها یا ماهی بخار پز و سایر غذاهای دریایی مانند خرچنگ و صدف را بجوشانید.

با یک اجاق گاز ساده هم می توانید سوپ و خورشت درست کنید. مواد تشکیل دهنده آنها اغلب شامل گوشت و سبزیجات خرد شده و همچنین کمی نمک است. همچنین می توانید ادویه هایی مانند فلفل یا پاپریکا بپاشید یا گیاهانی مانند ریحان یا جعفری را اضافه کنید. حتی می توانید با آب کردن کره در قابلمه و مخلوط کردن آرد و شیر قبل از اضافه کردن مواد دیگر مانند پنیر رنده شده سس درست کنید و سپس هم بزنید تا سس یکدست شود.

کباب کردن

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی: کباب کردن

اگر اجاق گازی با کباب پز یا مرغ گوشتی یا وسیله ای مانند کباب پز برقی دارید، می توانید گوشت، ماهی و سبزیجات را نیز کبابی کنید. اگر در حال کباب کردن غذا با دمای بالا هستید، مراقب باشید. اگر غذا را برای مدت طولانی بپزید، سوزاندن آن آسان است. اما بسیاری از مردم کباب کردن را دوست دارند و حتی برخی می گویند این بهترین راه برای طبخ ماهی، مرغ و استیک وهمچنین بسیاری از گوشت های دیگر است.

اگر فر هم دارید می توانید گوشت و سبزیجات خاصی را تفت دهید. در فر، غذا با هوای گرم احاطه شده است که به تدریج از همه طرف پخته می شود، بنابراین کباب کردن یک مرغ کامل یا یک پای بره زمان می برد. پس از پخته شدن، گوشت کباب را قبل از سرو، اغلب همراه با سیب زمینی سرخ شده، هویج و پیاز به صورت تکه تکه می کنند.

پخت

همچنین می توان از فر برای پخت غذاهایی مانند نان، کیک، کلوچه، شیرینی و پای استفاده کرد. ماده اصلی اکثر غذاهای پخته شده آرد گندم است. آرد را پس از الک کردن برای از بین بردن توده ها، برای تهیه خمیر یا خمیری استفاده می کنند که در فر از قبل گرم شده برای پخت قرار می گیرد. مردم اغلب فکر می کنند پختن غذا دشوار است، اما همانطور که دستور العمل زیر نشان می دهد اگر دستورالعمل های ساده ای برای پیروی داشته باشید، می تواند آسان باشد.

کیک وانیلی

کیک وانیلی

موارد تشکیل دهنده:

  • شکر سفید 1 پیمانه
  • 1/2 فنجان کره
  • 2 عدد تخم مرغ
  • 1 قاشق غذاخوری وانیل
  • 1 1/2 فنجان آرد سفید
  • 1/2 فنجان شیر

روش پخت:

فر را با دمای 350 درجه فارنهایت (175 درجه سانتیگراد) گرم کنید. قالب کیک را چرب و آردپاشی کنید.
در یک کاسه، شکر و کره را با هم مخلوط کنید. تخم مرغ ها را با همزن بزنید سپس یک قاشق غذاخوری وانیل را اضافه کنید و هم بزنید. آرد را به مخلوط اضافه کنید و شیر را هم بزنید تا خمیر یکدست شود. خمیر را داخل قالب کیک چرب شده بریزید یا با قاشق بریزید.
به مدت 30 تا 40 دقیقه در فر از قبل گرم شده بپزید.

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی و فارسی

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی

در زیر تعدادی از اصطلاحات آشپزی به انگلیسی را به همراه تعریف آن اصطلاح به انگلیسی و یک جمله مرتط آورده ایم تا شما بتوانید به خوبی متوجه آن اصطلاحات آشپزی به انگلیسی شوید. علاوه بر آن ترجمه آن به فارسی نیز در زیر هر اصطلاح آورده شده است تا فارسی زبانان عزیز بتوانند آن اصطلاح را در ذهن خود ثبت کنند.

add (verb): to put something else in – Add grated cheese to the white sauce and stir.

افزودن (فعل): چیز دیگری گذاشتن – پنیر رنده شده را به سس سفید اضافه کرده و هم می زنیم.

 

bake (verb): to cook in an oven – I can bake cakes and pies, but I can’t bake bread.

پختن (فعل): پختن در فر – من می توانم کیک و کیک بپزم، اما نمی توانم نان بپزم.

 

beat (verb): to mix eggs, cream, etc. with a fork, a beater, or a whisk – To make scrambled eggs, beat the eggs before cooking them.

زدن (فعل): تخم مرغ، خامه و غیره را با چنگال، همزن یا همزن مخلوط کردن – برای درست کردن تخم مرغ، تخم مرغ ها را قبل از پختن هم بزنید.

 

boil (verb): to cook in boiling water – Will you boil the vegetables, or steam them?

جوشاندن (فعل): پختن در آب جوش – سبزی ها را می جوشانید یا بخارپز می کنید؟

 

burn (verb): to spoil food by cooking it for too long or at a temperature that’s too high – Please don’t burn the toast.

سوزاندن (فعل): خراب کردن غذا با پختن آن به مدت طولانی یا در دمای بسیار بالا – لطفا نان تست را نسوزی.

 

carve (verb): to cut slices or small pieces from a large piece of cooked meat – Who’d like to carve the roast chicken?

بریدن (فعل): برش یا تکه های کوچک از یک تکه بزرگ گوشت پخته شده – چه کسی دوست دارد مرغ کباب را ببرد؟

 

مفید است: لیست انواع ورزش ها به انگلیسی

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی: chop or chop up

chop or chop up (verb): to cut into small pieces with a sharp knife – It’s easy to cut yourself when chopping onions, so be careful.

خرد کردن (فعل): برش دادن به قطعات کوچک با چاقوی تیز – هنگام خرد کردن پیاز آسان است، پس مراقب باشید.

 

cook (verb): to prepare food for eating – What are you cooking for dinner?

آشپزی (فعل): غذا برای خوردن آماده کردن – شام چی می پزی؟

 

cookbook or cookery book (noun): a book of recipes, often with pictures – Can I borrow that cookbook with all the Asian recipes?

کتاب آشپزی  (اسم): کتابی از دستور العمل ها، اغلب با تصاویر – آیا می توانم آن کتاب آشپزی را با تمام دستور العمل های آسیایی قرض بگیرم؟

 

dice (verb): to cut food into small cubes or squares – Dice the carrots and potatoes and add them to the soup.

دیس (فعل): غذا را به مکعب ها یا مربع های کوچک بریزید – هویج و سیب زمینی را خرد کرده و به سوپ اضافه کنید.

 

dish (noun): food that’s cooked in a certain way – My favourite Indian dish is vegetable curry.

خوراک (اسم): غذایی که به روش خاصی پخته می شود – غذای هندی مورد علاقه من کاری سبزیجات است.

 

مفید است: سبزیجات به انگلیسی همراه با تصویر

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی: fry

fry (verb): to cook food in hot oil, butter or fat – Heat some olive oil in a frying pan and then add the diced tomatoes.

سرخ کردن (فعل): پختن غذا در روغن داغ، کره یا چربی – مقداری روغن زیتون را در ماهیتابه داغ کنید و سپس گوجه فرنگی های خرد شده را اضافه کنید.

 

grate (verb): to cut tiny slices from cheese, vegetables, chocolate, etc. with a grater – Grate half a cup of cheese and sprinkle it on top.

رنده کردن (فعل): برش های ریز پنیر، سبزیجات، شکلات و غیره را با رنده برش دهید – نصف فنجان پنیر را رنده کرده و روی آن بپاشید.

 

grease (verb): to rub butter or oil onto a baking pan or dish to stop food from sticking – Should I grease the cake tin with butter or oil?

چرب کردن (فعل): مالیدن کره یا روغن روی ظرف یا ظرف پخت برای جلوگیری از چسبیدن غذا – آیا باید قالب کیک را با کره یا روغن چرب کنم؟

 

grill (also US “broil”) (verb): to cook directly over or under a very hot gas flame or electric element – Is the fish grilled under a gas grill or an electric grill?

کباب کردن (همچنین “آبپز” ایالات متحده) (فعل): پختن مستقیم روی یا زیر یک شعله گاز بسیار داغ یا عنصر الکتریکی – آیا ماهی زیر کباب گازی یا کباب پز برقی کباب می شود؟

 

herb (noun): a plant used for adding flavour to food – Good cooks always know which herbs to use.

سبزی (اسم): گیاهی که برای طعم دادن به غذا استفاده می شود – آشپزهای خوب همیشه می دانند از چه گیاهانی استفاده کنند.

 

ingredient (noun): any food, liquid, herb or spice that’s used to make a particular dish – Chilli and fish sauce are basic ingredients in many Thai dishes.

ماده (اسم): هر غذا، مایع، سبزی یا ادویه ای که برای تهیه یک غذای خاص استفاده می شود – فلفل قرمز و سس ماهی مواد اولیه بسیاری از غذاهای تایلندی هستند.

 

مفید است: آداب معاشرت در فرهنگ انگلیسی| ۱۳ رفتار مهم

 

mash (verb): to crush food like cooked potato until it’s a smooth mass – Could you mash the potatoes, please?

له کردن (فعل): له کردن غذا مانند سیب زمینی پخته تا زمانی که یک توده صاف شود – آیا می توانید سیب زمینی ها را له کنید؟

 

melt (verb): to turn a solid substance into a liquid by heating – Melt some butter in a saucepan and then add the flour.

ذوب (فعل): با حرارت دادن یک ماده جامد را به مایع تبدیل کردن – مقداری کره را در قابلمه ذوب کرده و سپس آرد را اضافه کنید.

 

mix (verb): to combine two or more substances – The flour is mixed with a little oil and warm water to make a dough.

مخلوط کردن (فعل): ترکیب دو یا چند ماده – آرد را با کمی روغن و آب گرم مخلوط می کنند تا خمیر شود.

 

peel (verb): to take or cut the skin off a vegetable or fruit – I get juice all over my fingers if I peel an orange.

پوست کندن (فعل): برداشتن یا بریدن پوست سبزی یا میوه – اگر پرتقال را پوست بکنم از تمام انگشتانم آب می گیرد.

 

pinch (noun): a very small amount of something like salt or ground spice – Add a pinch of salt to the water before boiling vegetables.

پیچ (اسم): مقدار بسیار کمی از چیزی مانند نمک یا ادویه آسیاب شده – قبل از جوشاندن سبزیجات کمی نمک به آب اضافه کنید.

 

preheat (verb): to turn on and heat an oven or grill before cooking – It’s important to preheat your oven before baking scones.

پیش گرم کردن (فعل): روشن کردن و گرم کردن اجاق یا گریل قبل از پختن – مهم است که فر خود را قبل از پختن اسکون از قبل گرم کنید.

 

prepare (verb): to make food ready for cooking or eating – It takes an hour or more to prepare this dish.

آماده کردن (فعل): آماده کردن غذا برای پختن یا خوردن – تهیه این غذا یک ساعت یا بیشتر طول می کشد.

 

recipe (noun): a list of ingredients and instructions for cooking a particular dish – My grandmother gave me this recipe for apple pie.

دستور پخت (اسم): لیستی از مواد و دستورالعمل های پخت یک غذای خاص – مادربزرگم این دستور پخت پای سیب را به من داد.

 

مفید است: ۴ استراتژی برای یادگیری زبان دوم در بزرگسالان

 

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی: roast

roast (verb): to cook foods like meat and vegetables in an oven – Why don’t we roast some vegetables as well?

کباب (فعل): پختن غذاهایی مانند گوشت و سبزیجات در فر – چرا برخی سبزیجات را هم تفت نمی دهیم؟

 

sauté (verb): to fry quickly in hot oil or fat – To begin, sauté the onions and garlic in a saucepan.

تفت دادن (فعل): به سرعت در روغن داغ یا چربی سرخ کردن – برای شروع، پیاز و سیر را در قابلمه تفت دهید.

 

serve (verb): to give someone food that’s been prepared or a drink – Make sure the food’s still hot when you serve it.

سرو کردن (فعل): دادن غذای آماده یا نوشیدنی به کسی – مطمئن شوید که هنگام سرو غذا هنوز داغ است.

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی: spice

spice (noun): a plant part, often ground into a powder, that adds flavour to a dish – Which spices did you add to this sauce?

ادویه (اسم): قسمتی از گیاه که اغلب به صورت پودر در می آید و به غذا طعم می دهد – کدام ادویه را به این سس اضافه کردید؟

 

sprinkle (verb): to add a few drops of liquid or a substance like salt or pepper by shaking a container or by using your fingers – Why do you sprinkle so much salt on everything?

پاشیدن (فعل): اضافه کردن چند قطره مایع یا ماده ای مانند نمک یا فلفل با تکان دادن ظرف یا انگشتان دست – چرا اینقدر نمک روی همه چیز می پاشید؟

 

steam (verb): to cook in hot steam from boiling water – Steaming vegetables destroys fewer nutrients than boiling them.

بخارپز کردن (فعل): پختن در بخار داغ از آب جوش – بخارپز کردن سبزیجات نسبت به جوشاندن آنها مواد مغذی کمتری را از بین می برد.

 

stir (verb): to move a spoon or other implement around to mix something – If you don’t stir the sauce enough, it’ll be lumpy.

هم زدن (فعل): به حرکت درآوردن قاشق یا وسایل دیگر برای مخلوط کردن چیزی – اگر سس را به اندازه کافی هم نزنید، گلوله می شود.

اصطلاحات آشپزی به انگلیسی: stir-fry

stir-fry (verb): to fry quickly over a high heat while stirring – Lots of people stir-fry all kinds of meat and vegetables these days.

سرخ کردن (فعل): سرخ کردن سریع روی حرارت در حین هم زدن – این روزها بسیاری از مردم انواع گوشت و سبزیجات را سرخ می کنند.

 

tablespoon (abbrev: “tbsp”) (noun): a large spoon used for serving, or the amount of an ingredient that fits in one – Add a tablespoon of flour to the melted butter and stir.

قاشق غذاخوری (مخفف: قاشق غذاخوری) (اسم): قاشق بزرگی که برای سرو استفاده می شود یا مقدار ماده ای که در یک جا می شود – یک قاشق غذاخوری آرد را به کره آب شده اضافه کنید و هم بزنید.

 

teaspoon (abbrev: “tsp”) (noun): a small spoon or the amount of an ingredient that fits in one – You didn’t use more than half a teaspoon of chili powder, did you?

قاشق چایخوری (مخفف: قاشق چایخوری) (اسم): یک قاشق کوچک یا مقدار ماده ای که در یک قاشق قرار می گیرد – شما بیشتر از نصف قاشق چایخوری پودر فلفل قرمز استفاده نکردید، درست است؟

 

whisk (verb): to mix something very quickly with a whisk – Break the eggs into a bowl and whisk until smooth.

لت دادن (فعل): خیلی سریع چیزی را با همزن مخلوط کردن – تخم مرغ ها را در یک کاسه بشکنید و هم بزنید تا یکدست شود.

پیمایش به بالا
به بالای صفحه بردن

دریافت مشاوره رایگان

برای اطلاعات بیشتر، دریافت مشاوره و مشاهده نمونه تدریس های پکیج خوداموز رویال، عدد یک را به تلگرام زیر ارسال کنید.